باران باران ، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

شور بودنم

تقاضای وسایل پزشکی

باران با طراوت ! چند روز پیش داشتی با شارژر موبایل و عروسکت بازی می کردی . گفتم باران کار خطرناکیه نباید با شارژر بازی کنی . شما جواب دادی من وسایل پزشکی ندارم . فهمیدم که با شارژر داشتی عروسکت رو معاینه می کردی .بعدازظهر که داشتم می رفتم بیرون برای امتحان دانشگاه گفتم باران چیزی نمی خوای ؟ گفتی وسایل پزشکی .برات خریدم ولی بعدها متوجه شدم که بهتر بود با همون شارژر بازی می کردی تا وسایل پزشکی چرا که اینطوری خلاقیتت هم پرورش می یافت . به هر حال دکتر کوچولوی من تو بهترین و حاذق ترین پزشکی برای من . ...
20 بهمن 1390

پرسش از خدا

باران خانوم برای شما رشد یک اصل مسلمه ولی ما بزرگا  اینقدر از کودکی خودم دور شدیم که یادمون می ره شما بزرگترید. چند شب پیش گفتی مامان ما که می گیم به نام خداوند جان و خرد ، خدا یعنی چی ؟ مونده بودم چی جواب بدم نه این که تو رو کوچیک فرض می کردم نه . می خواستم پای مذهب رو پیش نکشم می خواستم تو رو در بند نکنم . می خواستم  تجربه های ما رو شما نداشته باشید . می خواستم خدا برای شما خدای ما نباشه. خیلی کوتاه گفتم خدا یک انرژی خیلی زیاده و تو هم خدا رو شکر ادامه ندادی . سپاس از بودنت . وای که ما برای رسیدن به شما چقدر باید بدویم.
20 بهمن 1390

سرزمین عجایب

سرزمین عجایب یه جاییه شبیه شهر بازی ولی کوچکتر و در یک محیط بسته . در واقع طبقه ی پنجم پاساژ تیراژه . چند روز پپش برای اولین بار بردمت اونجا . بابا و رایان توی پاساژ موندند و من و تو رفتیم بازی. تو توی صف نمی ایستادی و اگه یه لحظه حواسم پرت می شد می دیدم اول صفی . گاهی هم توی صف می زدی زیر گریه . وقتی می پرسیدم چرا می گفتی می خوام سوار بشم و من برات توضیح می دادم که توی صف ایستادن یعنی چی .موقع سوار شدن هم مسئولین می گفتند باید با مامانت سوار بشی ولی تو خودت مستقل می رفتی سوار می شدی و من هم برای اونا توضیح می دادم که تو به تنهایی می تونی سوار قطار و یا هواپیما بشی . خلاصه آخر هم رفتی استخر توپ و حسابی لذت بردی . من به مستقل بودنت بیش از هر ...
20 بهمن 1390

آدامس خوردنت

باران طلا حسابی آدامسی شدی  یعنی چی ؟ یعنی اینکه اگه ببینی کسی دهنش رو تکون می ده زود می گی آدامس می خوری ؟ دیروز رفته بودیم کتابخونه اونجا یه دوست پیدا کردی که اسمش الهام بود . مامانش اومد پیش ما بلافاصله گفتی " مامان ! مامانش چی می خوره ؟ آدامس می خوره ؟ " دقت کردم دیدم داره آدامس می خوره . یه شب هم یک قوطی آدامس دست گرفته بودی و هربار پیش ما می یومدی و می گفتی "اگه  بهتون آدامس بدم قورت ندید ها . " ولی هیچ وقتش بهمون ادامس ندادی چون دلت نمی اومد از اونا دل بکنی . خلاصه حسابی آدامس خور شدی.
20 بهمن 1390

مامان ناراحتی؟

باران خانوم شما بجه ها نگاه های تیزی دارید .فقط کافیه  یک کم  لطافت لحن کلامم کم رنگ بشه زود می گی " مامان ! ناراحتی ؟" و من جرأت نمی کنم جدی باشم یا کمی اخم کنم چرا که بعدش باید کلی توضیح بدم که  ناراحتم یا نه و اگه ناراحتم چرا ناراحتم و در نهایت اگر دلیلش برای شما موجه بود می پرسی " ازمن ناراحتی یا از رایان " و بعد دوباره توضیح و توضیح و توضیح . اینجوریه که بهتره اصلا عصبانی نشم و یا به روی خودم نیارم وگرنه بعدش مجبور می شم یک خطابه ایراد کنم .
20 بهمن 1390

دماغم دماغم

باران تو دختر خیلی تممیز و حساسی هستی . همیشه یک دستمال توی دستات هست و همش مواظبی که کثیف نشی . یکی از بدی های این  حساسیت زیبا اینه که وقتی مریض می شی و سرما می خوری ، آبریزش بینی ات برات  یک معضله و فقط گریه می کنی و می گی " دماغم ، دماغم"و ما بیشتر از اینکه بابت مریضی ات ناراحت شیم بابت این موضوع ناراحت می شیم که تو برای آبریزش بینی ات گریه می کنی و ناراحتی .
20 بهمن 1390

حساسیت شدید نسبت به بو

باران بهاری من ! تو جدیدا خیلی به بو حساس شدی . چند روز پیش رفته بودیم مهمونی هنوز نرسیده بودیم شروع کردی به  گریه کردن . وقتی پرسیدیم چرا گفتی برای اینکه اینجا خیلی بو می یاد . هر وقت هم می پرسیم بوی چی ؟ می گی بوی بد و یا بوی پی پی رایان . اینم یکی از ویژگی هاس خاص تو
20 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شور بودنم می باشد